در زندگی خصوصی آلبرت اینشتین 10 حقیقت شگفت انگیز وجود دارد: 1- نوزادی با سر بزرگ وقتی اینشتین به دنیا آمد، خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آنجایی که مادرش تصور میکرد، فرزندش ناقص است، اما بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه طبیعی بازگشت. * 2- حرف زدن در سه سالگی او خیلی دیرتر از بچههای معمولی صحبت کردن را آغاز کرد. طبق ادعای خود اینشتین، او تا سن سه سالگی نمیتوانست حرف بزند و بعد از آن هم حتی تا سنین بالاتر به سختی صحبت میکرد. آلبرت در زمان کودکی اش به ندرت صحبت می کرد و موقعی هم که صحبت می کرد خیلی آرام بود! در واقع او ابتدا همه جملات را در ذهنش می سنجید(و یا آنها را زیر لب تکرار میکرد)و تا موقعی که به درستی آنها مطمئن نمی شد آنها را به زبان نمی آورد. بر طبق گزارشات آلبرت این حالات را تا 9 سالگی داشت و پدر و مادر آلبرت از اینکه او عقب افتاده باشد می ترسیدند. بیتوجهی به هر موضوعی که در مدرسه برایش خستهکننده بود و در مقابل توجه بسیار به مواردی که برایش جالب بودند موجب شده بود که برخی همچون خدمه خانه اینشتین او را کند ذهن بدانند. البته در زندگی اینشتین، این نخستین و آخرین باری نبود که چنین نظرات تخریب کنندهای به او نسبت داده میشد. *
3- هدیه با ارزش پدر وقتی که آلبرت در سن 5 سالگی در وضعیت بیماری روی تخت خواب در حال استراحت بود، از پدرش یک قطب نما هدیه گرفت. اما طرز کار قطبنما او را به فکر فرو برد و سعی میکرد طرز کار آن را درک کند. او بعد از فهمیدن طرز کار آن و درک کار آن بسیار شگفت زده شد. بنابر این تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند. نخستین جرقه های علاقه آلبرت به علم و بخصوص فیزیک از توجه به یک قطب نما گرفته شد. * 4- متنفر از داستانهای علمی-تخیلی اینشتین از داستانهای تخیلی بیزار بود. چرا که احساس میکرد، آنها موجب تغییر درک عامه مردم از علم میشوند. به بیان او «من هرگزدر مورد آینده فکر نمیکنم، زیراکه آن بهزودی میآید.» به این علت او احساس میکرد کسانی که به طور مثال بشقاب پرندهها را میبینند باید تجربههایشان را برای خود نگه دارند.* 5- مردود شدن در آزمون دانشگاه در سال ۱۸۹۵ و در سن ۱۷ سالگی، اینشتین که یکی از بزرگترین نوابغ قرن است، در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تکنیک سوییس رد شد. در واقع او بخش علوم وریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخشهای باقیمانده، مانند تاریخ و جغرافی رد شد. وقتی بعدها از او در این رابطه سؤال شد، گفت: آنها بینهایت کسلکننده بودند و تمایلی برای پاسخ دادن به این سؤالات در خود احساس نمیکردم. * 6- کم حافظه باهوش اینشتین میتوانست کتابهای مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند، اما برای یادآوری موضوعهای معمولی حافظه ضعیفی داشت. او یکی از کم حافظهترین افراد در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزانش بود یا به طور مثال اینشتین سرعت صوت را از حفظ نمیدانست و وقتی از وی در این مورد سؤال میکردند میگفت اینها چیزهایی است که همه آن را میدانند پس من وقتم را برای دانستن آنها تلف نمیکنم! *
7-علاقه نداشتن به پوشیدن جوراب اینشتین در سنین جوانی دریافته بود که شست پا موجب ایجاد سوراخ در جوراب میشود. سپس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت. علاوه بر این او هرگز برای خوشایند دیگران لباس نمیپوشید، او عقیده داشت یا مردم اورا میشناسند یا نمیشناسند. پس مورد قبول واقع شدن [آن هم از روی پوشش] چه اهمیتی میتواند داشته باشد؟ * 8- فقط یک بار رانندگی اینشتین برای رفتن به سخنرانیها و تدریس در دانشگاه، از راننده مورد اطمینانش کمک میگرفت. راننده وی نه تنها خودروی او را هدایت میکرد، بلکه همیشه در طول سخنرانیها در میان شنوندگان حضور داشت. اینشتین، سخنرانی خود را انجام میداد و بیشتر اوقات رانندهاش، به دقت آنها را حفظ میکرد. یک روز رانندهاش پیشنهاد داد آنها جایشان را عوض کنند و او جای اینشتین سخنرانی کند، سپس اینشتین به عنوان راننده او را به خانه بازگرداند. از آنجا که اینشتین فقط در یک دانشگاه استاد بود و در دانشگاهی که باید سخنرانی میکرد، کسی او را نمیشناخت و نمیتوانست او را از راننده اصلی تشخیص دهد. بنابراین قبول کرد و سخنرانی بسیار خوب انجام شد، ولی تصور اینشتین درست از آب در آمد و دانشجویان در پایان سخنرانی شروع به پرسیدن سؤالات تخصصی کردند. در این هنگام راننده باهوش گفت «سؤالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز میتواند به آنها پاسخ گوید «سپس اینشتین از میان حاضران برخاست و به راحتی به سؤالات پاسخ داد، به حدی که موجب شگفتی همگان شد.» *
بعد از مرگ اینشتین در ۱۹۵۵ مغزش از سوی توماس تولتز هاروی برای تحقیقات برداشته شد. اما این کار به صورت غیرقانونی انجام شد. بعدها پسر اینشتین به او اجازه تحقیقات در مورد هوش فوقالعاده پدرش را داد. |
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: فیزیک ونجوم ، ،
برچسبها: